سوار تاکسی شدم نزدیک اذان مغرب بود داشتم می رفتم مسجد توی خیابون صدای قرآن به گوش می رسید
یه جوون کنار راننده تاکسی نشسته بود مرتب به ضبط ماشین ور می رفت بگذریم نوارترانه ای رو توی ضبط گذاشت حالا من توی تاکسی از طرفی صدای قرآن نزدیک اذان مغرب طنین انداخته بود توی تاکسی هم که صدای ترانه خیلی تندی با صدای قرآن قاطی شده بود مانده بودم چکار کنم کمی که گذشت آروم دستم گذاشتم پشت شانه راننده که مرد نسبتا مسنی بود خیلی یواش بهش گفتم : حاج آقا دستت درد نکنه وقت اذون با پخش این ترانه داری مسلمونی خودتو به من آخوند نمایش می دی ؛ دستت درد نکنه خیلی ممنونم واقعا دست مریزاد
تا این جملات از زبونم جاری شد دیدم راننده برافروخته شد و دستشو بلند کرد محکم یه پس گردنی به جوون زد و بلند گفت آخه پسر چقدر بهت می گم به این ضبط ور نرو ببین حاج آقا چی داره می گه آبرومونو بردی و از خجالت ضبط رو خاموش کرد و خیلی از من عذر خواهی کرد